روند اجتماعی شدن فرزندان همان هنر زندگی کردن است
روند اجتماعی شدن فرزندان همان هنر زندگی کردن است
انقدر در زندگی حقم را خورده اند که دیگر عادت کرده ام. می دانم مقصر خودم هستم ولی دیگر
از من گذشته که بخواهم تغییر کنم. به خاطر کم رویی و رفتار غیراجتماعی ام
خیلی جاها سرم کلاه رفته ولی نمی خواهم فرزندانم مثل خودم بار بیایند.
اکنون همه دغدغه من آن ها هستند».
«مهرداد» ۴۵ ساله پدر ۳ فرزند است و از بزرگ ترین دغدغه زندگی اش صحبت می کند. مدت هاست هر کاری از دستش برمی آمده کرده تا به قول او فرزندانش «اجتماعی» بار بیایند نه مثل خودش. این تنها مشکل مهرداد نیست. خیلی از والدین دیگر نیز چنین نگرانی هایی دارند. نگرانی که به حق می تواند برزندگی و آینده فرزندانشان تاثیر بسیار ژرفی بگذارد.
شکایت های شایع والدین در مورد فرزندانشان بیشتر شامل مواردی از این قبیل است: فرزندم دوستان مناسبی ندارد، اصلاً با کسی دوست نمی شود، در برابر دیگران خجالتی است، نافرمانی می کند، بی ادب است، بی احترامی می کند، در مهمانی ها رفتار مناسبی ندارد، اعتماد به نفس فرزندم کم است، کم صحبت می کند، به خشونت و رفتارهای تجاوزکارانه متوسل می شود و...
همه این موارد یا موقعیت های مشابه آن بر چگونگی رشد اجتماعی کودک و تربیتی که در مسیر این رشد از طرف والدین او اعمال می شود باز می گردد. در حقیقت روند اجتماعی شدن، همان هنر زندگی است که این همه از آن دم می زنند اما عمدتاً چیزی از آن نمی دانند. ولی واقعیت آن است که ما با تربیت فرزند خود و فراهم آوردن زمینه رشد سالم اجتماعی او هنر زندگی را به وی می آموزیم.
اصولاً فرد اجتماعی کسی است که نه فقط می خواهد با دیگران باشد بلکه می خواهد کارهایی را نیز در همراهی با دیگران انجام دهد. کودک در زمان تولد نه اجتماعی است و نه غیراجتماعی، ولی قابلیت اجتماعی شدن را دارد. ولی سوال بیشتر والدین این است که چه باید کرد تا کودکمان فردی اجتماعی و دارای اعتماد به نفس باشد.
والدین برای کمک به رشد اجتماعی کودک باید سعی کنند در وجود او محور استقلالی خارج از کانون خانواده پایه گذاری کنند. به گونه ای که کودک یاد بگیرد فکر مستقل داشته باشد، به اراده خود تصمیم بگیرد و رفتارهای قابل قبول گروه هایی را که به آن ها تعلق دارد، فرا گیرد و به این ترتیب فردی متکی به نفس و آگاه از حقوق شخصی خود باربیاید، ولی تربیت اجتماعی از کجا باید شروع شود؟
یک کارشناس امور تربیتی در پاسخ به این سوال می گوید: همان طوری که زمینه های اخلاقی و دینی توسط پدر و مادر در محیط خانه پی ریزی می شود، تربیت اجتماعی هم از آغاز کودکی باید در محیط خانه به تدریج پایه گذاری شود. بسیاری از پدران بر اساس تربیت سنتی به کودکان خود مجال سخن گفتن و اظهارنظر نمی دهند و کودک همچون موجودی ساکت و بی تحرک پرورش می یابد و حال آن که تربیت نوین، کودک را یک انسان کامل تلقی می کند و به او حق می دهد که شخصیت اش مورد احترام دیگران قرار گیرد و به خود متکی و دارای رای و نظر باشد.
«رزیتا شاه جهانی» توضیح می دهد: بدیهی است کودکی که از اول خود را با شخصیت بداند و به تدریج مسئولیت هایی را بپذیرد زمینه های زندگی اجتماعی در او پرورش خواهد یافت.
این مشاور امور تربیتی می گوید: پدران و مادران باید به تدریج در محیط خانه روحیات اجتماعی را در کودکان پرورش دهند. پس از محیط خانه، مدرسه وظیفه دشواری در تربیت اجتماعی کودک به عهده دارد.
حجت الاسلام «مراغه ای» مدرس حوزه و دانشگاه و کارشناس علوم تربیتی نیز در این باره می گوید: پدر به عنوان حلقه اتصال خانواده با جامعه، بیشترین نقش رادر تربیت اجتماعی فرزندان و ایجاد مهارت های اجتماعی در آنان دارد. این مهارت ها شامل مهارت داشتن ارتباط با دیگران، مهارت در گوش دادن و هم دردی و ارتباط غیرکلامی و مهارت در تشخیص احساسات خویش است. محققان، مهارت های اجتماعی را در ۵ طبقه همکاری و کمک به دیگران، گفتار مناسب (تقاضا کردن و پاسخ آشکار)، مسئولیت پذیری، همدلی (محبت و همدردی) و خویشتن داری (صبور بودن و تحمل کردن) تقسیم بندی کرده اند.
بدون شک خانواده اولین نهادی است که این مهارت ها باید در آن کسب و تجربه شود و پدر به عنوان مدیر این نهاد که وظیفه ساماندهی آن را بر عهده دارد، نقش اساسی دارد.
وی اضافه می کند: یکی از راه های تربیت اجتماعی فرزندان، نقش دادن به آنان در تصمیم سازی ها و پذیرش مسئولیت ها و ایفای آن هاست. علاوه بر نظرخواهی از فرزندان نوجوان باید انجام برخی از امور را نیز به آنان واگذار کرد تا خود را نشان دهند. زیرا نشان دادن خود به ویژه در دوره نوجوانی امری طبیعی است که اگر این نیاز به طور منطقی و صحیح ارضا نشود به شکل های غیرمنطقی و نامعقول اشباع خواهد شد. با سپردن برخی مسئولیت های مربوط به خانواده یا امور شخصی خود فرزندان به آن ها به تناسب سنشان، می توان روحیه کار و فعالیت، موثر بودن، نظم و انضباط را در آن ها به وجود آورد و حس مسئولیت پذیری ومهارت های تصمیم گیری را در آن ها تقویت کرد.
حجت الاسلام مراغه ای اضافه می کند: انتخاب دوست و حضور در جمع های دوستانه و گروه های همسال نیز برای تربیت اجتماعی فرزندان لازم است، زیرا دراین ارتباط، آثار رفتار خود با دیگران را مشاهده می کنند و به تنظیم آن ها می پردازند و در این داد و ستدهای تجربی، پایه های رفتارهای اجتماعی آنان استحکام می یابد. در این دوره پدر ومادر وظیفه دارند فرزندان خود را با معیارها و ضابطه های دوست خوب آشنا کنند و از تحمیل مصداق ها به آن ها بپرهیزند.
پدر و مادر باید مراقبت کنند که احترام به دیگران و اصول همزیستی، در روابط فرزند با والدین، برادران، خواهران و دوستان او شکل گیرد و به دیگران تعمیم یابد. همچنین والدین بایستی فرزندان خود را با کارهای خیر و همکاری در انجام آن ها و پیشی گرفتن در پرداختن به این امور، آشنا و تشویق کنند.
در محیط های اجتماعی نظیر مهد کودک، نهادهای دیگری به جز خانواده در آموزش هنجارها و ارزش ها به فرزندان دخالت دارند و با افزایش سن کودک به مرور از نقش خانواده ها کاسته و بر نقش این کانون ها در الگودهی به شخصیت کودک افزوده می شود. مهد کودک، برای بچه ها عموماً جذابیتی بیش از خانه و خانواده دارد و نیز نقشی بسیار اساسی و مهم در تربیت کودکان ایفا می کند. بنابراین برای به ثمر نشستن این نهال های ترد و شکننده و کمک به رشد صحیح آنان باید محیطی امن و عاری از هر انحرافی برای تربیت آنان فراهم کرد. تاثیرپذیری کودکان در مهد به مراتب بیشتراز خانه و خانواده است. اگر مربیان، افرادی آموزش دیده، کارآمد و متخصص در زمینه تربیت کودکان باشند خواهند توانست به بهترین شکل ممکن کودکان را تربیت کنند. ولی مهدهای کودک چه اندازه در پیمودن این مسیر موفق بوده اند؟
مسئول یکی از مهدهای کودک در این باره می گوید: از آن جا که رابطه کودک با دوستان و مربیان خود در مهد، دوستانه است تاثیرپذیری و الگوبرداری از آنان در قیاس با محیط خانواده، بیشتر است، زیرا پدر و مادر با حالتی اقناعی و دستوری با کودک رفتار می کنند. او نیز این حالت اجبار و سلطه گری را در خانه احساس می کند، چرا که دریافته است پدر و مادر بزرگ تر از او هستند. حتی گاهی اوقات احساس می کند که آنان به دلیل بزرگ تر بودن به او زور می گویند، اما احساس کودک در مهد به مربیان و همسالان خود احساسی دوستانه و به دور از اجبار و زوراست.
«سیمین دستوری» اضافه می کند: اگر مهدها علاوه بر «محل نگهداری» کودکان به مکان تربیت صحیح کودکان تبدیل شود، به عبارت دیگر به وظیفه اصلی خود یعنی جامعه پذیری و تربیت صحیح کودکان و نه صرف نگهداری از آنان عمل کنند نسل کارآمد و شایسته ای را تحویل جامعه خواهند داد.
به اعتقاد این کارشناس روان شناسی بالینی و مربی مهد کودک، وظیفه مهم این مراکز آشنا کردن کودکان با هنجارها، ارزش های جامعه و آموختن رفتار اجتماعی و نیز کشف استعدادهای نهفته در آنان است، به طوری که در آینده با ورود به مراکز آموزشی و هنری، این استعدادها هرچه بیشتر بارور شوند، علاوه بر آن کودک رفتارهای مورد پذیرش در جامعه را می آموزد. کودکانی که دوران کودکی را در مهد می گذرانند بهتر و راحت تر می توانند با محیط اطراف خود ارتباط برقرار کنند و در ارتباطات اجتماعی خود کمتر به مشکل بر می خورند و نسبت به دیگر کودکان به مراتب، جامعه پذیرتر هستند.
دستوری می گوید: در شرایط کنونی که نیاز به حضور فعال تر و موثرتر زنان در فعالیت های گوناگون اجتماعی به شدت محسوس است، نقش و کارکرد مهدهای کودک در تربیت فرزندان و آموزش اجتماع پذیری به آنان بیش از پیش اهمیت یافته است. از این رو باید استانداردهای لازم برای فعالیت این اماکن فرهنگی توسط مسئولان مربوط تعیین و تبیین شود تا از سویی مهدهای کودک ملزم به رعایت این استانداردها برای ادامه فعالیت شوند و از سوی دیگر خانواده ها با آگاهی از ضوابط، مراکزی مناسب را برای سپردن فرزندانشان شناسایی کنند.
آموزش وپرورش به منزله یک نهاد تربیتی فراگیر، که گستره سنی پیش دبستانی تا پیش دانشگاهی را دربر می گیرد، نقش تعیین کننده ای در اجتماعی کردن کودکان و نوجوانان دارد.
حجت الاسلام مراغه ای در این باره می گوید: مدرسه همچون خانواده یک واحد اجتماعی است و در ساخت شخصیت اجتماعی فرد بسیار موثر است زیرا به وسیله آن است که کودک راه و رسم زندگی و طرز معاشرت با دیگران را یاد می گیرد و نیز مدرسه است که چگونگی انجام دادن برخی کارهای معین و کیفیت همکاری یا رقابت با دیگران را به کودک یاد می دهد. مدرسه باید مظهر و نمونه اجتماع خارج برای کودکان باشد از این رو، در نظر آموزش وپرورش جدید، مدرسه یک مرکز اجتماعی مهم و شهری در داخل شهر است که کودک ساعت های طولانی از زندگی خود را در آن می گذراند و اطلاعات اجتماعی به دست می آورد که او را در سازگاری با جامعه بزرگ تری یاری می کند. البته باید دانست که هر نوع تربیت، ۲ هدف کلی و اساسی را دنبال می کند:
۱ - هدف فردی یا انفرادی: عبارت است از کمک به ظهور و تربیت استعدادهای فردی برای سازگاری با محیط.
۲ - هدف اجتماعی: منظور رنگ اجتماعی دادن به فعالیت های فرد است و چون هر قدر تمدن پیش می رود به همان میزان مشکلات زندگی افزایش پیدا می کند و احتیاج به همکاری در حل و رفع این مشکلات، ضروری می شود.
«شاه جهانی» کارشناس و مشاور امور تربیتی نیز می گوید: به عقیده یکی از دانشمندان تربیتی، مدرسه نباید از جامعه دور باشد. شاگرد یکی از افراد جامعه است. در مدرسه باید با جدیت و کوشش استعداد هر فرد کشف شود و باید با راهنمایی موثر از قوایی که خداوند در نهاد شاگردان به ودیعه گذارده است حداکثر استفاده شود تا او را به عنوان فرد ارزنده و مفید به جامعه تحویل دهد.
بنابراین وظیفه اساسی معلمان و مربیان مدارس این نیست که کودک را تنها به گوش دادن وادارند و مغز آنان را از معلومات پر کنند بلکه برعکس باید برای آن ها محیطی در خور زندگی به وجود آورند و مسائل اجتماعی را به آن ها تعلیم دهند.
در این جا به یاد گفته «جان دیوئی» فیلسوف و مربی معروف آمریکایی می افتم که معتقد است «آموزشگاه (مدرسه) پلی است که کودکان و نوجوانان باید از آن بگذرند تا وارد اجتماع شوند» بنابراین مربیان و مسئولان امر باید سعی کنند علاوه بر ارائه اطلاعات درسی، رموز و اصول زندگی اجتماعی را به آنان بیاموزند.
او معتقد است که شاید بزرگ ترین خطای تربیتی این باشد که گمان کنیم آدمی فقط همان چیزی را یاد می گیرد که روزی در کتاب خوانده است بلکه یادگیری های ضمنی رویه های پایدار زندگی و رقابت هایی که در محیط مدرسه انجام می گیرد به مراتب از یادگیری دروسی مانند املا، تاریخ و جغرافیا مهم تر است زیرا آن چه در آینده زندگی کودک اهمیت بیشتری دارد آن رویه هاست نه این درس ها.
«ژان پیاژه» روان شناس معروف سوئیسی نیز می گوید که «آرزوی مکتب آموزش و پرورش فعال به وجود آوردن اعتدالی است مناسب بین مکتب انفرادی و مکتب اجتماعی، هدف از آموزش انفرادی منطبق کردن فرد با سن او و استعدادها و مهارت های او و هدف از آموزش اجتماعی این است که کودک یا نوجوان زندگی دسته جمعی و رفتارهای اجتماعی را بیاموزد.»
تحقیقات نشان می دهد، فرزندانی که والدین آن ها، افرادی مقید و پای بند به اصول دینی هستند، از رفتار اجتماعی شایسته تری برخوردارند. گروهی از محققان جامعه شناس به بررسی تأثیر دین و پای بندی والدین و استادان به آن، در رفتار اجتماعی بیش از ۱۶ هزار دانش آموز که بیشتر آن ها در مدارس خصوصی تحصیل می کنند، پرداختند. هدف آن ها از انجام این تحقیقات، مشاهده شیوه های رفتاری و نیز وضعیت تحصیلی این دانش آموزان نسبت به دیگر همکلاسان آن ها بود و این که آیا این دانش آموزان، در مجموع نسبت به دیگر هم سالان خود احساس خوشبختی بیشتری می کنند یا خیر؟
یکی از محورهای مورد نظر در این تحقیقات، مداومت والدین این دانش آموزان بر انجام امور دینی و تعداد دفعاتی بود که با فرزندان خود از موضوعات دینی صحبت می کنند. نتایج بررسی ها نشان داد، والدینی که مداومت بیشتری در انجام امور دینی دارند و بیشتر از موضوعات دینی صحبت می کنند، دارای فرزندانی با سطح تربیتی بسیار بالا هستند که این فرزندان از قابلیت های اجتماعی و نظارت شایسته تری بر امور شخصی خود برخوردارند. این در حالی است که فرزندان والدینی که نسبت به مسائل دینی بی تفاوت اند با مشکلات بسیاری روبه رو هستند.
محققان این پژوهش ۳ دلیل عمده برای این سوال که چرا دین برای فرزندان مفید به نظر می رسد، مطرح کردند: نخست این که، آموزه های دینی والدین، نوعی نظام حمایت اجتماعی را به همراه دارد که سبب اصلاح ظرفیت های آموزشی فرزندان می شود. بدین ترتیب نوعی انسجام و هماهنگی میان مطالبی که دانش آموزان در خانه می آموزند و آن چه در مدرسه فرا می گیرند، وجود خواهد داشت. دومین دلیل مطرح شده از سوی محققان، این است که ارزش های ارتباط اجتماعی به نوعی حول محور خانواده می چرخد و این که افراد تا چه میزان خود را وقف این کانون مقدس کرده اند که این مسئله در خانواده های مذهبی بیشتر به چشم می خورد. سومین دلیل، تأکید بر اهمیت خانواده و ارج نهادن به والدین در تعالیم دینی است.
چنین به نظر می رسد که برای موفقیت در بهبود قابلیت پذیرش اجتماعی کودک باید قدرت درک او را نسبت به خود و گروه خود و فعالیت های اجتماعی تغییر داد و نیز درک و انتظارات گروه را هم نسبت به او عوض کرد و به گروه فرصت داد که کودک را بهتر بشناسد. از طرف دیگر کودکی که استعداد و قابلیت های مورد نیاز همکاری با گروه را نداشته باشد حتماً باید بزرگسالان یا کودکان دیگر به او کمک کنند تا از چنین قابلیت هایی بهره مند شود.
روند اجتماعی شدن، همان هنر زندگی است که این همه از آن دم می زنند اما عمدتاً چیزی از آن نمی دانند. ولی واقعیت آن است که ما با تربیت فرزند خود و فراهم آوردن زمینه رشد سالم اجتماعی او هنر زندگی را به وی می آموزیم. یادگیری هنر زندگی هم مانند هر هنر دیگری مستلزم وجود مربی آگاه، آموزش، صرف وقت، کسب تجربه، خویشتن داری، پشتکار و استمرار است. اگر ماچیزی از این هنر ندانیم، چگونه می خواهیم آن رابه فرزند خود آموزش دهیم؟ اصولاً فرد اجتماعی کسی است که نه فقط می خواهد با دیگران باشد بلکه می خواهد کارهایی را نیز درهمراهی با دیگران انجام دهد. کودک درزمان تولد نه اجتماعی است و نه غیر اجتماعی ولی قابلیت اجتماعی شدن را دارد و اکنون سوال بیشتر والدین این است که چه باید کرد تا کودکمان فردی اجتماعی و دارای اعتماد به نفس باشد؟
منبع:روزنامه خراسان